خانه / نوشته ها / خاطرات / خاطرات سری اول

خاطرات سری اول

پدرم در برنامه تربیتی فرزندان خوداصول خاصی را مدنظر داشت. وقتی فرزندانش به سن بلوغ می‌رسیدند، سعی می‌کرد آنها را از خود دور کند و آنهارا در محیط مذهبی_علمی قرار دهدتا پایه‌های ایمان آنها محکم شود و معتقد بود اگر پایه‌های ایمان قوی شود انسان در هر آتشی هم بیفتد می‌تواند خودش را نجات دهد . برادر بزرگ ما حاج قاسم مشمول این تدبیر نشد اما شیخ علی اکبر اولین فرد از خانواده بود که در سنین ۱۳ یا ۱۴ سالگی آماده انجام این امر شد. در آن ایام پدر قصد سفر به مشهد را داشت. با توجه به امکانات و وسایل حمل و نقل ونحوه مسافرت آن ایام، پدر از مسیر قم به مشهد رفتند و در این سفر شیخ اکبر را برای تحصیل علوم حوزوی به قم برد و سپس خود راهی مشهد شد. او در سه سال اول تحصیل در قم ،اصلاً به روستایمان نیامد. ارتباط هم برقرار نمی‌شد چون امکاناتی وجود نداشت. ‌جدایی برادرم از خانواده، برای مادرم سخت بود. پس از مدتی پدر محمود و احمد را هم به قم فرستاد.تا اینکه پس از آنها نوبت به من رسیدو در سال ۱۳۳۶ عازم قم شدم .دو سال بعد در ۱۳۳۸ پدرو مادرم نیز به قم آمدند و پس از آن در آنجا ساکن شدیم. به این ترتیب در سال ۱۳۳۶ پس از اخذ مدرک ششم ،درحالی که پانزده ساله بودم برای ادامه تحصیل به جمع برادرانم پیوستم. پدرم توصیه کرده بود که در قم حتماً درس حوزوی بخوانم اما به نظرم رسید در کنار دروس حوزوی درس کلاسیک هم بخوانم. در آن شهر مدارس روزانه‌ قواعدی داشتند من ابتدا به یادگیری دروس حوزوی در مدرسه‌ی فیضیه و مدرسه‌ی حجتیه پرداختم و شبها را هم شبانه به مدارس کلاسیک می‌رفتم و دروس کلاسیک می‌خواندم. و به صورت متفرقه در امتحانات شرکت می کردم. کلاسهای هفتم تا یازدهم را که در حالت طبیعی پنج سال طول می‌کشید، در مدت چهار سال خواندم. مدرسه‌ی حجتیه‌ در سال اول ورود به قم نزد برادرانم که در مدرسه حجتیه بودند،رفتم و در آنجا زندگی می کردیم. زندگی طلاب، زندگی بسیار ساده ای بود. به طوری که طلابی که در مدارس مستقر بودند، گروهی در یک حجره زندگی می کردندو همه امور مثل تهیه غذا، شستشوی لباس، نظافت حجره به عهده خودشان بودو لذا با تقسیم کارها امور زندگی روزمره اداره می شد.

حجره ای که در اختیار ما بود علاوه بر برادرانم اشخاص دیگری نیز بودندو جمعا حدود هشت نفر به طور ثابت در آن زندگی می کردیم. زندگی ساده، همراه با تعاون و دوستی بود.افرادی چون محمد جواد باهنر، محمد رضاآیت اللهی، نور اللهی و محمد رضا صالحی نیز در همین حجره بودند.در آن ایام در قم مرسوم بود دوره مقدماتی را به طور خصوصی (فردی و یا تعداد کمی)می خواندند و در دوره های دیگر (سطح و خارج)به طور جمعی تدریس می شد.من نزد اساتیدی چون حاج شیخ نصرالله بهرامی ساوجی و حاج شیخ احمد مطهری دوره مقدمات را خواندم. مدت کوتاهی هم در درس حاج شیخ نعمت الله صالحی که سیو طی را تدریس می نمود، استفاده کردم. کار و تحصیل در کنار تحصیل علوم جدید و قدیم ،‌ناچار به تأمین معیشت بودم، چون پدرم به دلیل عائله‌مندی زیاد به اندازه کافی قادر به کمک و دستگیری مالی نبود و ما می خواستیم روی پای خودمان بایستیم. برادر بزرگمان هم ازدواج کرده بود. لذا با برادرم احمد به کلاس آموزش ماشین نویسی درقم رفتیم و پس از یادگیری آن، خودمان کلاس آموزش ماشین نویسی دایر کردیم. محل کلاسهای ما خیابان صفائیه طبقه‌ی بالای مبل لعلی بود، نزدیک کوچه‌ی آقا نجفی. البته آن موقع آقا نجفی آنجا نبود. بعدها آن را خریداری کرد و در آنجا مستقر شد. طلبه‌ها و غیر طلبه‌ها به کلاسها می‌آمدند. ماشین نویسی را درجه‌بندی کرده بودیم: درجه یک و دو. و به قول معروف تصدیق و تأییدیه هم می دادیم. برای کلاس‌های درجه یک ۶۰ تومان و کلاسهای درجه‌ دو ۴۵ تومان می گرفتیم. ایام تابستان هم که کلاس‌ها تعطیل می‌شد به شهرستانهای مختلف می رفتیم. مثلاً یک سال گرگان یک سال بهشهر، رودسر، چالوس، تنکابن ( شهسوار ) کرمان و … رفتیم. هم کلاسهای آموزشی ماشین نویسی و هم کلاسهای کمک درسی مثل انگلیسی ،‌ریاضی و .. برقرار کردیم و با این کار بخشی از هزینه‌های زندگی خود را تامین می‌کردیم . بعدها ماشین نویسی خیلی به دردمان خورد. با همان وسایلی که تهیه کرده بودیم، اعلامیه‌های امام را تکثیر کردیم:«در انقلاب هر کس به قدر همت خود خانه ساخت ». اعلامیه که به دستمان می‌رسید یک کاغذ استنسیل می‌گرفتیم – آن موقع قیمتش بیست ریال یا دو تومان بود – طوری روی کاغذ استنسیل ماشین می‌کردیم که کاغذ سوراخ بشود. تا بعد بوسیله‌ی ماشین استنسیل به آن مرکب زده شود. و در تیراژ هزار تا هزار و پانصد برگ تکثیر می‌کردیم . اولین دیدار با حاج آقا روح الله حضرت امام به برادرم به عنوان یکی از شاگردان ممتازش، علاقه زیادی داشتند .پس از آنکه برادرم ازدواج کرد و تشکیل زندگی داد امام چند بار به منزل ایشان آمدند. آشنایی من با امام هم از طریق برادرم و در همین دیدارها فراهم شد . در دوره‌ای که اخوی در خیابان صفائیه – بیگدلی اجاره نشین بود و اوایل زندگی مشترکشان بود امام برای صرف شام به منزل ایشان آمدند . آن شب من هم بودم. همگی به امام ارادت داشتیم و مشتاق بودیم که از ته مانده‌ی غذای امام چیزی برای تبرک بخوریم. سر این مسئله میان ما و بستگان همسر اخوی بحث بود که اگر در بشقاب امام چیزی ماند، چه کسی بخورد . فضای قم قبل از آغاز نهضت برای ترسیم فضای قم در سال های آغاز نهضت و سال های بین ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۰ لازم است گریزی به عقب بزنیم. رضا خان در ابتدا تظاهرات مذهبی زیادی داشت، در دسته های سینه زنی شرکت می کرد، گل به سرش می زد. حداقل در زمانی که وزیرالوزراء و فرمانده جنگ بود، اینگونه عمل می کرد. در سال ۱۳۰۴ مجلس مؤسسان تشکیل شد و سلطنت قاجاریه به خاندان پهلوی منتقل شد و رضاخان با عنوان رضاشاه سلسله پهلوی را تشکیل داد. از این مقطع به بعد چرخشی در سیاست و زندگی او ایجاد شد. در سیاست، مبارزه با مذهب را در دستور کار خود قرار داد و به مقابله با مذهبیون پرداخت. به جهت آن از سه طریق وارد عمل شد. اول کشف حجاب خانم ها بودکه از سال ۱۳۱۰ به بعد آغاز شد. خانم ها اجازه نداشتند با چادر و مقنعه و روسری به خیابان ها بروند. یا باید از پالتو و کلاه استفاده می کردند و یا سرباز می رفتند.البته دختر و زن خود را نیز در یک نمایش سرباز شرکت داد و از آن به بعد مسئله کشف حجاب مطرح شد. بحث دوم جلوگیری از مجالس عزاداری و روضه خوانی بود و بحث سوم متحدالشکل شدن لباس مردان و زنان. دراین قالب فشار شدیدی روی روحانیت بود که نبایدلباسی متفاوت از مردم داشته باشند. طبعاً فشار روی مراجع دینی و مراکز آموزشی بیشتر بود. علمای زیادی به زندان افتادند. در کنار این مسائل بحث تغییر خط فارسی مطرح شد. تغییر الفبای فارسی تأثیر زیادی در سابقه فرهنگی و مسائل زبان و خط فارسی داشت. اگر این کار اتفاق می افتاد همه آثار گذشته و نسخ چند هزار ساله از بین می رفت. بعداز یک نسل که بچه ها الفبای دیگری آموزش می دیدند خط فارسی فراموش می شد. قبل از رضاشاه، آتاترک کارهایی شبیه این امور را در ترکیه انجام داده بود. همه این امور سیاست های استعماری غرب بودکه می خواستند توسط حکام دست نشانده ای چون رضا شاه و آتاترک در کشورهای اسلامی و کشور های منطقه پیاده کنند. رضاشاه هم این امور را تحت عنوان نوسازی و یا تمدن انجام داد که در کنار آن مقداری کارهای عمرانی مثل احداث راه آهن انجام داد. اما تمام این کار های عمرانی و سیاست های او عمدتاًً در خدمت به انگلیس و آلمان بود. با این فضا در شهریور ۱۳۲۰ پهلوی اول سقوط کرد ومحمد رضا جانشین او شد. فروغی در این ایام وزارت محمد رضا را به عهده گرفت. او که انسان عاقل و تحصیل کرده ای بود سعی به ترمیم اقدامات رضاشاه کرد. بدین ترتیب نه تنها خشونت های عهد رضا شاه پایان یافت، بلکه عکس قضیه نیز عمل شد و آزادی هایی هم داده شد. بحث لباس و حجاب پی گیری نشد و مجالس روضه خوانی و مراسم عزاداری مجدداً برپاشد.حتی خود شاه هم تظاهر به دین داری می کرد. در کاخ گلستان مراسم روضه خوانی می گرفت و در مجالس عزاداری شرکت می کرد. به مشهد و حج و زیارت می رفت و سعی می کرد رابطه خودش را با مرجعیت حفظ کند. حتی در سال ۱۳۳۸ هم که زمزمه انجام اصلاحات ارضی در ایران مطرح شد آیت الله بروجردی متن کوچک چند خطی به روزنامه ها دادند و چاپ شد. ایشان گفته بودند: «در کشورهایی که اصلاحات ارضی انجام شده اول جمهوری شدند بعد اصلاحات ارضی کردند. شاه به دلیل مخالفت آیت الله بروجردی اصلاحات ارضی را انجام نداد و اظهار کرد: ایشان مخالف هستند و ممکن است ارتباط ما به هم بخورد. حقیقتاً هم شاه تازمان حیات آیت الله بروجردی به ایشان احترام زیادی می گذاشتند. به هر حال شاه با این موضع شروع به سلطنت کرد. به تبع آزادی هایی که بوجود آمد در حوزه علمیه قم هم اصلاحاتی صورت گرفت. البته رضاشاه هم با تمام محدودیت هایی که مقرر کرده بود نتوانست حوزه را از بین ببرد.در حوزه علمیه مثل تمام مراکز آموزشی دیگر پیشینه ای وجود دارد که از آن پیشینه برای تربیت طلاب و علما استفاده می شود. حوزه علمیه قم تحت تأثیر پیشینه و سابقه هزار ساله حوزه نجف بود. حوزه نجف شاید اولین حوزه علمیه در جهان باشد. با این حال در حوزه قم طرحی پیاده شد که در حوزه نجف کمتر آموزش می دادند. آن هم بحث اعزام مبلغ به شهرستان ها بود. در نجف طلاب بیشتر آموزش می دیدند. برای درس خواندن، مجتهد شدن و برای اینگونه مسائل آماده می شدند. کار تبلیغی انجام نمی شد و یا حداقل کمتر به آن می پرداختندو آن را از وظایف مداحان و روضه خوانان می دانستند.این فرهنگ حوزه نجف به حوزه قم منتقل نشد و حتی عکس آن منتقل شد. علتش هم فشار و سخت گیری های عصر رضاشاه بود. مسئله گویی در آن ایام منسوخ شده بود. اما در عصر آزادی محمد رضا شاه محدودیت ها و ممنوعیت ها برداشته شد و در حوزه علمیه قم دو نوع آموزش یا تر بیت شکل گرفت. درآموزش تبلیغی محاسن زیادی وجود داشت. اول آنکه طلاب فن خطابه و منبر رفتن را تمرین می کردند و یاد میگرفتند. طلاب درایامی مثل محرم و رمضان و فصل تابستان که به دیگر شهرستان ها می رفتند آن را تجربه می کردند . در دیگر شهرستان ها یا روستاها طلاب مسجد و منبر داشتندو احکام دینی را به مردم می آموختند. حسن دوم این بودکه طلاب بخشی از هزینه های زندگی خود راتأمین می کردند. از هر جا و هر منبر مبلغی پول به این افراد اختصاص می یافت و به نوعی در آمد محسوب می شد. حسن سوم آن ایجاد یک شبکه اطلاعاتی ـ مردمی بود. طبعاً طلبه ای که به شهر یا دهی می رفت تنها محصور به نماز و مسجد و منبر نبود. از حوادث سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی آن خطه هم اطلاع می یافت و تماسی با مردم برقرار می کردو یک ارتباط سینه به سینه برقرار شده بود.این ارتباط در ابتدا بر محورهای دینی اجتماعی بود اما وقتی که نهضت اسلامی و رهبری امام شروع شد، بعد سیاسی هم دراین قضیه مؤثر واقع شدو هر خبری در روستا یا شهر اتفاق می افتاد از طریق همین شبکه مبادله می شد و تقریبا تمام اخبار به قم می رسید و از آنجا در سراسر کشور پخش و منتشر می شد. بدین ترتیب قم به یک کانون مبادله اطلاعات مردمی تبدیل شده بود. حتی اعلامیه ها و سخنرانی ها و مجلات سیاسی که در قم تکثیرمی شد به همین ترتیب به اقصی نقاط ایران می رسید. شهر قم هم ویژگی هایی داشت که بر حوزه علمیه تأثیر می گذاشت. قم به جهت وجود مرقد مطهر حضرت معصومه (س) در بسیاری از ایام میزبان افراد زیادی از شهرستان های مختلف بود. همچنین مرجعیت یا مرجع تقلید مردم عموماً در قم بود و مردم هم به جهت زیارت و هم مرجع تقلید به قم می آمدند. در این آمد و شدها زوار با طلابی که برای تبلیغ به شهرستان های می رفتند و با مردم آن خطه آشنا شده بودند، دیدار می کردند به این دلایل قم از نظر موقعیت سوق الجیشی و فرهنگی سه ویژگی داشت: مرقد مطهر حضرت معصومه (س)، پایگاه حوزه علمیه قم و درنهایت شکل گیری یک شبکه اطلاعاتی ـ مردمی. با این حال فضای قم در ابتدای امر فضای محدودی بود. در کشور فضای باز سیاسی وجود نداشت و در بین مومنین رادیو حرام بود، روزنامه‌‌ها کم و روزنامه‌خوانها کمتر بودند. داخل حوزه‌ها هم انگار دیوار یا حائلی بین طلبه‌ها و مسائل روز قرار داشت . اما این موضوع آرام آرام با انتشار نشریاتی از سوی حوزه تغییر یافت. حدود یکسال پس از اقامتم در قم برای اولین بار نشریه‌ای با نام مکتب اسلام در قم منتشر شد. چند ماه بعد نشریه دیگری با نام مکتب تشیع به چاپ رسید. باید بگویم که آن ایام رشد فکری و آگاهی ما مثل زمان حال نبود که انفجار اطلاعات باشد و بچه‌ها خیلی زود به همه اطلاعات دست یابند. آن روزها اطلاعات خیلی محدود بود. ما نیز در حجره محدودیت های بیشتری داشتیم رادیو و تلوزیون حرام بودند، اطلاعات مکتوب مثل روزنامه ها، مجلات و اعلامیه ها نیز به روز نبودندو مدتی از تاریخ انتشارشان می گذشت. به خاطر چنین خلائی بود که برادرم و دوستانش به فکر انتشار نشریه‌ای افتادند. «مکتب اسلام» نشریه ای بود که از سوی سید کاظم شریعتمداری حمایت می شد، بویژه حمایت مالی، و محوریت آن با آیت الله ناصر مکارم شیرازی ، آیت الله سبحانی ، آقای علی حجتی کرمانی و سید هادی خسرو شاهی بود. در مقابل محوریت «مکتب تشیع» با آقایان هاشمی رفسنجانی، باهنر، صالحی کرمانی، مهدوی کنی، آیت اللهی و عده‌ای از کرمانیها بود که عموماً از شاگردان امام و دارای افکار و اندیشه های امام بودند. با این حال این نشریه از سوی امام حمایت مالی نمی شد. این نشریه، اولین بار درسال ۱۳۳۸ به صورت سالنامه‌‌ای منتشر شد. در کنار آن یک فصلنامه منتشر می شد که شامل مجموعه مقالات ۳ ماه بود . مکتب تشیعی‌ها عمدتاً از شاگردهای امام و اطراف امام بودند و مکتب اسلامی‌ها بیشتر کسانی بودند که اطراف آیت الله شریعتمداری بودند. در قضیه دارالتبلیغ و اینگونه مسائل هم تمایلات طرفین به امام و آیت الله شریعتمداری مشخص‌تر می شد . چرخش در قدرت محمد رضا شاه بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در قدرت و سیاست محمد رضاشاه چرخشی بوجود آمد. در جریان ملی شدن صنعت نفت بین آیت الله کاشانی و دکتر مصدق اختلافاتی پیش آمد. البته این اختلاف همزمان با خلع ید کردن از شرکت انگلیس(B.P) بوجود آمد. در آن زمان آیت الله کاشانی در مصاحبه ای که با خبرنگاران فرانسوی داشت اعلام کرد که مادر سیاست خارجی با دکتر مصدق اختلاف داریم، در مسائل داخلی اختلافی نیست». در این زمان دولت آمریکا متعهد شدکه شصت میلیون دلار به دولت مصدق کمک کند تامصدق مشکلات اقتصادی را حل کند. اما آمریکا در سازش با انگلیس هیچ وقت تعهد خود را اجرا نکرد. علی رغم تلاش دکتر مصدق آمریکا تنها مصدق را یاری نکرد بلکه نوزده میلیون دلار هزینه کرد و کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ را ترتیب داد و دولت دکتر مصدق سقوط کرد. روحانیت و آیت الله بروجردی در این قضیه سکوت کردند . دلیل سکوتشان هم حزب توده و رفتار ناشایست آنها نسبت به روحانیت و آیت الله بروجردی بود. در زمان دولت دکتر مصدق حزب توده درقم تظاهرات به راه می انداخت و اعمال توهین آمیزی انجام می داد. مثلاً عمامه ای را روی گوش های یک الاغ می بستند و حیوان را دور منزل آیت الله بروجردی می گرداندند و شعار می دادند «ول کن بابا اسدالله از دست آیت الله» یا «نه قم خوبه نه کاشون، لعنت به مردماشون» . دکتر مصدق هم در قبال این اعمال حزب توده سکوت کرده بود. حالا یا نمی خواست و یا نمی توانست جلوی تندروی های آنها را بگیرد. این تندروی ها و اهانت ها نیز در جریان ۲۸ مرداد تاثیر گذاشت و روحانیت موضع خاصی نگرفت. کودتا با بازگشت شاه به کمک آمریکا خاتمه یافت و از این زمان به بعد شرایط عوض شد. شاه در جواب آمریکا که پرسیده بود می خواهی حکومت کنی یا سلطنت ؟ حکومت را انتخاب کرد. بدین ترتیب تحت مشورت و پیشنهاد آمریکا شاه می بایست برای اداره کشور یک سازمان اطلاعات و امنیت تشکیل دهد. آمریکا در بخش اطلاعات خود سه تشکیلات داشت: سازمان داخلی C.I.A)) یا مسئول اطلاعات خارجی( سازمان (F.B.I، مسئول اطلاعات داخلی و سازمان شورای امنیت. این سازمان مسئول کنترل و نظارت بر دو سازمان اول بود. طرح پیشنهادی آمریکا به شاه نیز در قالب این سه سازمان بود. اما شاه مخالف دو سازمان اول بود و یک سازمان برای نظارت بر اطلاعات داخلی و خارجی تحت عنوان « سازمان اطلاعات و امنیت کشور» را تشکیل داد که درسال ۱۳۳۵ تأسیس شد. با وجود مخالفت مجلس شاه این سازمان را با مصوبه و اختیار دولت به تصویب رساند و اختیارات زیادی به آن اعطا کرد. موساد ، سازمان C.I.A و حتی FBI از همکاران و همفکران اصلی ساواک بودند. نیروهایی برای آموزش مأمورین ساواک فرستاده شدند، طرح و برنامه و مسائل مربوط به آن بررسی و اجرا شد. ریس ساواک نیز با عنوان معاون نخست وزیر با معرفی و حکم شاه منصوب شد. مسئولیت و مأموریت عمده ساواک تهیه اطلاعات و گزارش، مشورت دادن و سرویس دادن به شخص شاه بود. ساواک تقریبا در همه حوزه ها حتی حوزه های اقتصادی دخالت می کرد و حضور داشت. حدود ۱۰ اداره به منظور آن تشکیل شد و در ادارات مختلف، بازار، دانشگا ه و تقریباً همه جا فعالیت می کرد. سازمان بسیار منظمی که هزینه زیادی برایش می شد. در نهایت برای شاه تصمیم سازی می کرد و شاه خواسته های ساواک را به عنوان دستور ابلاغ می کرد. این سازمان نه تنها با الگوی آمریکا ساخته شد بلکه در تصمیمات و القاعاتش تحت تأثیر سفارت آمریکا و کشور های خاصی بود. در حقیقت ساواک واسطه ای بین دول بیگانه و شاه بود. بدین ترتیب نظام اداره کشور عملاً در دست ساواک و دول بیگانه قرار گرفت. شاه با اعمال این سیاست به تدریج قدرتمند شد. اگر چه در این ایام هم به آیت الله بروجردی احترام می گذاشت، اما در صدد دور کردن مرجعیت از ایران و پایتخت بود. به همین دلیل بعد از رحلت آیت الله بروجردی در سال ۱۳۴۰ تلگرافی به آیت الله حکیم در نجف مخابره کرد و به ایشان تسلیت گفت. اما در این هدف خود موفق نشد. رحلت آیت الله بروجردی در طول چهار سالی که در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل بودم، زمان حضرت آیت الله بروجردی بود که در آن سالها تقریباً مرجع بنام و بلامنازع شیعیان به شمار می آمدند. درآن زمان بحثی پیش آمده بود که می‌گفتند فاصله‌ای بین آیت الله بروجردی و شاه افتاده است و شاه دیگر مثل قبل برای دیدار با آیت الله بروجردی به قم نمی آمد .در واقع فاصله‌ای بین شاه وحوزه و یا مرجعیت مطلق آن زمان – آیت الله بروجردی – افتاده بود. در فروردین ۱۳۴۰ آیت الله بروجردی از دنیا رفتند و عزاداریهای باشکوهی برای ایشان در قم برگزار شد که تا چهلم ادامه داشت. هیئتها و دسته‌جات مرتب از اطراف کشور به قم می‌آمدند و به عزاداری‌ می‌پرداختند. اماکم کم این عزاداری‌ها شکل سیاسی و مبارزاتی به خود می‌گرفت. پس از فوت آیت الله بروجردی در فروردین ۱۳۴۰ چهار نفراز علما در قم برای مرجعیت مطرح بودند. آقایان مرعشی نجفی ، شریعتمداری ،گلپایگانی و در مشهد هم آیت الله میلانی و آیت الله قمی مطرح بودند. لذا این افراد در قم قدری تبلیغات داشتند . درحوزه روشهایی برای معرفی مرجع تقلید متداول بود. مثلاً بعضی خواب امام زمان را می‌دیدند که آیت الله گلپایگانی مرجع است و بعضی خواب می دیدند که کس دیگری مرجع است. علاوه بر آن خود فرد هم تمایلی داشت و رساله‌ای می‌نوشت. جمع شاگردان امام تقریباً، به اتفاق آراء نظرشان روی امام بود و دنبال مرجعیت امام بودند. منتها امام تمایلی نشان نمی‌دادند و حقیقتاً سکوت محض کرده بودند .گاهی در جمع اخوی و دوستانش که شاگردان امام بودند، مسائلی درباره‌ی مرجعیت امام مطرح می‌شد، آنها نقل می‌کردند: حاج آقا روح الله می‌گویند «حاضر نیستم اسم من در هیچ جمعی برده شود». پس از رحلت آیت الله بروجردی فصل جدیدی در روابط بین روحانیت و مرجعیت و دستگاه سلطنت آغاز شد. سردی روابطی که تا پیش از رحلت آیت الله بروجردی بین آنها وجود داشت، ادامه یافت. اما رژیم فکر می‌کرد که در این تشتت آراء و در فقدان مرجعیت می‌تواند کارهایی انجام دهد. لذا پس از مدتی بحث انجمنهای ایالتی و ولایتی را به پیش کشید که امام وارد صحنه شدند. در این جریانات برادرم را دستگیر کردند و به سربازی فرستادند. به دنبال بازداشت اخوی حضور من هم در قم تحت الشعاع قرار گرفت و شرایطی پیش می‌آمد که مرا به ترک قم وا می‌داشت . مبارزه با تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی و نتایج مثبت و منفی آن الف) جنبه های مثبت قیام تصویبنامه ۱-روشنگری علیه هیات حاکمه: حاج آقا روح الله خمینی و مبارزین به بهانه مخالفت با تصویبنامه انجمن های ایالتی و ولایتی فرصت یافتند به رفتار هیات حاکمه در موارد مختلف از قبیل تعطیلی مجلسین شورای ملی و سنا، سلب آزادی از مطبوعات، حضور و دخالت اسرائیل در مسائل اقتصادی اعتراض کرده و افشاگری نمایندو تاثیر زیادی بر فضای خفقان کشور که پس از کودتای ۲۸مرداد و تحکیم پایه های نظام شاهنشاهی بوجود آمده بود، بگذارند. همچنانکه قبلاً اشاره شد مردم بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و بازگشت شاه، صحنه مبارزه را ترک کردند. رژیم با تکیه بر ساواک و سازمانهای اطلاعاتی آمریکا،اسرائیل و انگلیس توانست نظام سلطنتی را تثبیت کند. مخالفین را به زندان بکشد، یا اعدام کند و یا از صحنه خارج نماید. رژیم شرایط اجتماعی سیاسی و داخلی را آماده برای اجرای سیاست های ضد اسلامی دیکته شده از سوی آمریکا می دید. پس از رحلت آیت الله بروجردی شرایط برای مبارزه با دین و نماد دینی یعنی روحانیت مهیا بود و رژیم خیال می کرد می تواند با بکارگیری سیاست های فریبکارانه خود را روشنفکر،اصلاح گر و وامدار آزادی مردم معرفی نماید و روحانیت را مخالف آزادی و ارتجاعی معرفی کند. بنابراین پس از تصویبنامه انجمن های ایالتی و ولایتی بر «دادن حق رأی به زنان و حق انتخاب شدن به زنان» بسیار مانور می داد و تاکید می کرد. همچنین بر دادن حقوق برابر به مسلمانان و پیروان دیگر مذاهب (اقلیت های دینی مسیحی، یهودی و…) تاکید می کرد. اما مبارزین به رهبری حاج آقا روح الله خمینی توانستندبا نقد سیاست های وارداتی و رفتارهای غیر انسانی و استبدادی هیات حاکمه، نقاب تظاهر و فریب را از چهره آن بزودایند و مردم به ویژه سران گروه های سیاسی با این واقعیت آشنا شدند که «هدف هیات حاکمه وابسته به آمریکا خدمت به ملت نیست بلکه خیانت به اسلام و منافع ملی است. به خصوص که بهترین امکانات اقتصادی کشور در اختیار اسرائیل و عناصر وابسته و بیگانه قرار گرفته بود. ۲-نمایان ساختن چهره ضداسلامی شخص محمد رضا پهلوی: بعد از سقوط رضا شاه، محمد رضا شاه با تغییر در رفتارهای ضد دینی پدر، خود را اسلام پناه و وامدار دین معرفی کرده بود. با برپایی مجالس روضه خوانی، سفربه مشهد و سایر اماکن مقدسه و انجام مناسک حج و نیز احترام به گروهی از روحانیون خود را حامی مردم و دین پناه معرفی کرده بود و ملت نیز تا حدودی تحت تأثیر فریبکاری های شاه قرار گرفته بودند،او را مخالف اسلام و روحانیت نمی دانستند. مبارزه با تصویبنامه «ضد اسلامی» انجمن های ایالتی و ولایتی فرصتی بود که مبارزین به رهبری حاج آقا خمینی توانستند ماهیت ضد دینی شاه را تا حدودی روشن کنند. امابه دلیل آنکه روحانیون درباری حامی شاه وهیات حاکمه بودند و مبارزین را اشخاصی تند رو معرفی می کردند هنوز تردید هایی در مردم وجود داشت. ۳-تقویت اعتماد به نفس و روحیه امید: در فضای این روزها عده ای که تعداد آنها هم کم نیست اعتقادی به مبارزه و امیدی به آینده ندارند. اینان می گویند «مشت در برابر سندان » بی اثر است. راهی برای نجات متصور نیستند. می گویند باید تسلیم شدو شرایط را پذیرفت. دیروز به مناسبت اعیاد رجبیه بزرگی را ملاقات نمودم. گفتگویمان بالحنی بسیار آرام به جای حساسی کشید. من که هنوز چندان به مفاهیم و معانی قرآن کریم آشنا نبودم و حتی نمی توانستم ادعای شاگردی هم در برابر این بزرگ داشته باشم، از ایشان سئوال کردم امکان دارداین آیه کریمه را برای من ترجمه و تفسیر بفرمایید «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم ». تاملی کردند و فرمودند «پسرم این بخشی از یک آیه است. برای پی بردن به معنای واقعی باید به تمام آیه و بلکه آیات قبل و بعد توجه کرد و نمی توان فقط به ترجمه چند کلمه پرداخت». خلاصه جواب روشنی دریافت نکردم. وقتی اسدالله علم رئیس الوزرا ، تصویب نامه را پس گرفت و عقب نشینی در برابر هجوم اعتراضات حاج آقا روح الله و مبارزین نمود در دیدار بعدی با آن عزیز گفتم: «مشت در برابر سندان» اثر گذاشت. او با تلاوت این آیه شریفه «…فاما الزبد فیذهب جفاءً و اما ماینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب الله الامثال » گفت جوان اینها همانند کف روی آب هستند نه تنها با یک مشت بلکه با یک فوت «پف کردن» به هوا می روند. عجب تعبیر زیبایی. این تعبیر در برداشت در کوتاه مدت نشانه یی از تأثیر مبارزه حاج آقا و یارانشان بر افکار و اذهان جامعه ئی بود که تا دیروز هیات حاکمه را «سندان» و امروز به «کف روی آب» تعبیر می نماید. البته این وضعیت در همه جا نبود عده دلسوز و آزاده چنین بودند و عده ای البته همچنان بدنبال توجیه بی عملی چه از روی ترس و چه از روی وابستگی ها و گرفتاری های نفسانی، اجتماعی، خانوادگی. «الله اعلم بعواقب الامور». ۴- این روزها فضای حاکم بر محافل مبارزان متفاوت از گذشته است. احساس پیروزی بر دولت و عقب نشینی دولت با همه بوق و کرنا،این برداشت را در میان مبارزین مخصوصا علما، فضلا و طلاب ایجاد کرده است، با وحدت و یکدلی و همراهی می توان به نتایج مطلوبی دست یافت. پنجشنبه در جمع کوچکی بودم که بزرگی سخن می گفت. او سخنان خود را اینگونه آغاز کرد: «ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کانهم بنیان مرصوص ». ایشان از اینکه امروز در صفوف علما فضلا وحدت نظر نسبی در خصوص ادامۀ مبارزه تا پیروزی بوجود آمده است، ابراز خرسندی نمود و می گفت تفرقه و جدایی از وسوسه های شیطانی است و این شیطان است که انسان را از فقر می ترساند و از فضل خدا دور می نماید. سخنران عالم، داستانی خاطره گونه از سید جمال اسد آبادی و شیوه دعوت او درمیان مسلمانان مصری و تاثیر کلام او نقل کرد. بسیار برای جمع مؤثر آموزنده بود. ایشان داستان را اینگونه بیان نمودند: «… وقتیکه سید جمال اسد آبادی وارد مصر شد، در جستجوی راهی برای نجات جامعه مسلمان مصر از سلطۀ انگلیس بود. او جمعیتی را به نام حزب الوطن تشکیل داد. اعضای این تشکیلات محدود بودند. ولی بنا به درخواست سید موظف بودند در جلسات خود فقط قران بخوانندو به معانی دقت نمایند. بعد از گذشت زمانی کوتاه تعداد اعضای حزب الوطن به چهل نفر رسید. آنها در سایه تعالیم آموخته از قران کریم به مبارزه با شیوه تمرد و تحریم دستورات انگلیس ها روی آوردند. این حرکت بزودی در محافل مصری ها به موضوع روز تبدیل و همه جا سخن از سید جمال، حزب الوطن و برنامه عملی آنها بود. قنسول انگلیس در مصر از توسعه مخالفت با سیاست های انگلیس و طرد مردم از این سیاست نگران شد. در گزارش به دولت انگلیس چنین نوشت: «اگر حزب الوطن به رهبری سید جمال اسد آبادی تا مدتی دیگر در مصر فعال باشد به تنها منافع و سیانت بریتانیای کبیر در مصر بلکه در قاره سیاه (آفریقا) به خطر خواهد افتادو خواستار چاره اندیشی در این باره شد. دولت انگلیس از قنسول خود در مصر سئوال کرد مگر سید جمال چه می کند و چه می گوید. او گزارش داد: این جمعیت در جلسات فقط قرآن می خوانند و سید جمال راجع به معانی قران سخن می گوید. موضوع برای چاره اندیشی در دولت و مجلس عوام اینگونه مطرح شد. عده ای پیشنهاد سوزاندن قرآن را دادند و عده ای پیشنهاد جمع کردن قرآن را. اما کرومه (نخست وزیر شیطان صفت انگلیس) پیشنهاد دیگری را مطرح کرد. این شیطان صفت قرآن را طلبید و قرآن را بسته در پارچه ای پیچیده و پارچه را با نخی محکم بست و گفت :« قرآن باید در بین مسلمانان باشد ولی اینگونه. مسلمانان نباید قرآن را بخوانند و اگر خواندند معانی آن را بفهمند. بلکه باید بسته باشد و اگر خوانده شود، فهمیده نشود. او ادامه داد سوزاندن و از بین بردن قرآن خطر ناک است. احساسات مسلمانان را برمی انگیزد و آنها را به قیام وادار می نماید. کرومه همچنین توصیه دیگری را مطرح نمود و گفت سیاست بریتانیای کبیر در کشورهای اسلامی و یا هند و شبه قاره این است که «تفرقه بینداز و حکومت کن». پس از این سیاست غافل نباشید و در هر جا که ممکن است تفرقه بیندازید. بزرگ عالم آگاه مواردی را از شیوه های تفرقه در صفوف بزرگان با بزرگان، مردم با مردم، و… بیان نمود که اساس آن بر شایعه سازی و شایعه پراکنی است. با روش های دلسوزانه و یا به عنوان اخبار صحیح؟! این عالم بزرگ با پندی دیگر از قرآن به سخنان خود پایان دادند: « یا ایها الذین امنوا ان جاءکم فاسق بنباءٍ فتبینوا ان تصیبوا قوماً بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین؛ای مؤمنان هر گاه فاسقی خبری برای شما آورد تحقیق نمائید مبادا به سخن چینی او از نادانی به قومی رنجی برسانید و سخت پشیمان گردید ». جمع کوچک ما عهد بستیم در این روزگار واویلا اینگونه عمل کنیم. آثار منفی مبارزه علیه تصویبنامه بدیهی است هر رخداد و پدیده ئی آثار مثبت و منفی دارد. لهذا این حادثه بزرگ که اولین تجربه مبارزان بعد از دوران سکون و خفقان بود از این قاعده مستثنثی نبود. در کنار آثار مثبت برشمرده شده آثار منفی نیز بر جای گذاشت که می توانم به عنوان گزارشگری منصف به آن اشاره کنم. امروز عالم بزرگ برایمان صحبت کرد. ایشان فرمودند: بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ رژیم توانست مبارزان ملی را سرکوب و جبهه ملی را متلاشی نماید. حزب توده نیز در سال ۳۵ تا ۳۸ به دلیل خیانت بعضی از عناصر آن متلاشی شد. سازمان نظامی حزب توده که از سازمان یافته ترین گروه های مخالف شاه بود کشف شده و متلاشی و سرکوب شد. اخباری که در رسانه منتشر می شود گویای این است که دولت آمریکا از دولت ایران و نظام شاهنشاهی حمایت می کند و برنامه هایی را برای ایران دارد که اجرا و تحقق آن نیازمند دولتی قوی و بدون معارض است. هیات حاکمه ایران در سال های پس از کودتای ۲۸مرداد کمتر با روحانیت و مبارزین اسلامی درگیر شده بود و بیشتر به سرکوب سایر مبارزین (ملی و توده ای) پرداخته بود. بعد از رحلت آیت الله بروجردی هیات حاکمه و شخص اعلی حضرت تلاش گسترده ای را برای انتقال مرجعیت از قم به نجف آغاز کردند. اما کمتر در این راه توفیق داشته است. همه شواهد حکایت از آن دارد که هیات حاکمه بنا دارد با مذهب و دین و نماد آن روحانیت مبارزه را آغاز کند تا همچنانکه برسایر مبارزین (ملی گرا و توده ای) پیروز شده است. پیروزگردد و این ستمگر مقاومت را در هم شکند. این روزها اخباری از درون هیات حاکمه منتشر می شود که اشخاصی از راه خیر خواهی به شخص اعلی حضرت توصیه می کنند وارد میدان مبارزه با روحانیت و دین نشود. ولی شواهدی حاکی ست که او به دولت آمریکا تعهد کرده است به مقابله با علمای دین بپردازد و با اسلام مبارزه نماید. از این «تصویبنامه انجمن های ایالتی و ولایتی » که سه ماده علیه اسلام است را درغیاب مجلس «تصویب و اعلام بنماید» بدین ترتیب هیات حاکمه برای شناسایی عناصر مبارز و تفکیک آنها از عناصر غیر مبارز و سازشکار و به عبارتی روحانیت مبارزو روحانیت غیر مبارز و همراه، تصویبنامه را وسیله آزمودن قرار می دهد. بدین ترتیب آثار منفی قیام علیه هیات حاکمه برای مقابله با تصویب نامه را می توان چنین بیان نمود: ۱- شناسائی مبارزین از غیر مبارزین؛ هیات حاکمه تا حدودی توانست عناصر مبارز را از عناصر سازشکار شناسایی و تفکیک نماید. به خصوص با حیله ای که بکار برد در ابتدا از برخورد و دستگیری عناصر مبارز خودداری می کرد تا همه کسانی که اینگونه تمایلات را دارند وارد میدان شدند. بنابراین تعدادی از مبارزین شناسایی شدند. ۲- یکی از بند های تصویبنامه دادن حق انتخاب شدن به زنان بود. اعلام این حق بظاهر حرکتی انقلابی و مورد تائید روشنفکران بود. مخالفت روحانیت و طرفداران دینی با این حق، آنها را در ذهن روشنفکران به عنوان مرتجع و دین اسلام را طرفدار ارتجاع و کهنه پرستی متهم نمود. روشنگری های حاج آقا روح الله توانست تا حدودی این اتهام را از دین و روحانیت دور سازد. ولی به علت نبودن امکانات تبلیغاتی در اختیار روحانیت و تبلیغات وسیع رسانه ای هیات حاکمه و حتی دولت های غربی طرفدار دولت تا حدودی برای مدتی تبلیغات هیات حاکمه موثر و تصویر نادرستی از اسلام و روحانیت در جوامع روشنفکری به جای گذاشت. ۳- پوشاندن چهره واقعی شخص اعلی حضرت در شرایط اجتماعی امروز؛ هنوز کسانی که به اسلام پناهی شخص اعلی حضرت و تندروی مبارزین و حاج آقا روح الله معتقدند که نسبت به تبلیغات هیات حاکمه مؤثر واقع شده و گوئی حریم امنی برای شخص اعلی حضرت بوجود آورده شد. مبارزه شروع شده و به هر نحو باید ادامه یابد. شب های جمعه با تعدادی از دوستان پیاده به مسجد جمکران می رفتیم. سفر به مسجد جمکران تمرینی بود برای خود سازی. در بین راه که بیش از دو ساعت طول می کشید هر کس از دری سخن می گفت بعضی راجع به امام زمان(ع)، بعضی راجع به مسائل عبادی، بعضی که از نعمت صدای خوش برخوردار بودند با خواندن اشعار به رهروان حالی می دادند و بر فضای معنوی می افزودند. امشب این اشعار خوانده شد: عشاق بفضل آشنایان تواند سرگردانان شکسته پایان تواند جز از تو گدائی نکنم من زیرا سلطان جهان جمله گدایان تو اند دیگری خواند تقدیر چو سابق است تعلیم چه سود پیوسته ز بیم عاقبت می سوزی جز بندگی و رضا و تسلیم چه سود این کارچو بودنی است پس بیم چه سود در این لحظه سکوت بر رهروان حاکم شد. گویی هر کس در درون خود غوغائی دارد. پس از دقایقی معلم بزرگ، آن عالم دانا با لحنی همراه با حزن این بیت را زمزمه نمود: در اندرون من خسته دل ندانم کیست که اوخموش و من در فغان ودر جوشم سکوت سنگینی حاکم شد.فقط در نور مهتاب شبه دوستان دیده می شد. ناگهان هق هق گریه یا گریه ها بلند شد. معلوم نبود هر کس به چه می اندیشد.اما من به این موضوع فکر می کردم و واقعاً می سوختم:«پیوسته زبیم عاقبت می سوزی». من هنوز به رمز و راز خلقت پی نبردم. چرا خلق کردی؟! چرا سوزاندی؟! اگر تقدیر است پس تصمیم چیست؟ اگر تصمیم است پس تقدیر چیست؟!آن عالم دانا سکوت را شکست. با همان لحن محزون و دلنشین شروع به خواندن قصه حضرت موسی از زبان مولوی نمودند: دید موسی شبانی را به راه کوهمی گفت ای خدا و ای اله تو کجایی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت گفت موس با کی ات این کار است با کیت این کار و این گفتار است گفت با آنکه مارا آفرید این زمین و آسمان از او آمد پدید گفت موسی های خیره سر شدی خودمسلمان ناشده کافرشدی گر نبندی زین سخن تو حلق را آتشی آید بسوزاند خلق را گفت موسی ها دهانم دوختی وزپشیمانی تو جانم سوختی سینه را بدرید و آهی کرد تفت سر نهاد اندر بیابانی و رفت وحی آمد سوی موسی از خدا بنده ما را چرا کردی جدا؟ تو برای وصل کردن آمدی نی برای فصل کردن آمدی به مسجد رسیدیم. مسجد کوچک و محقری بود. در این مکان توصیه به عبادت فردی است. معلم بزرگ و عالم دانا گفت: به نماز بایستید و بگیرید آنچه را می خواهید. او گفت: «نماز معراج مؤمن است» و فضل و کرم خدا بی پایان. او را با این صفات یاد کنید «یاالرحم الرحمین و یا اکرم الاکرم!» منهم در گوشه ای به نماز ایستادم. پس از حمد و قل هو الله و رکوع به سجده رفتم. اذکاری که معلم دانا گفته بود بر زبان آوردم. دوستی مرا صدا می زند و می گوید: بلند شو برویم. نمی دانم در سجده اول بود یا کدام سجده به خواب رفته بودم. هر چه بود با صدای دوست از خواب بیدار شدم و آماده برگشت شدیم. در راه بازگشت معلم دانا سخن را آغاز نمود و او حاج آقا روح الله را به موسی زمان تشبیه کرد و گفت او حتماً در برابر فرعون زمان پیروز می شود. این وعده خداست و وعده خدا حق و شدنی است. او گفت «حاج آقا روح الله تا پیروزی بر اهریمن و فرعون زمان جهاد را ترک نخواهد کرد». روز شنبه که به مدرسه فیضیه رفتم، صحبت از ادامه مبارزه علیه دولت بود. این بار گویا انگیزه مخالفت با رژه زنان در روز ۱۷ دی ماه بود که به عنوان روز کشف حجاب در زمان رضاشاه بوده است. حاج آقا روح الله برای هیات حاکمه پیغام داده بود « هر گاه بخواهند در روز شوم و ننگین ۱۷ دی بساطی بر پا کنند علما آنروز را به مناسبت فاجعه مسجد گوهر شاد عزای ملی اعلام می کنند و از عموم ملت می خواهند که دست از کسب و کار کشیده به تظاهرات خیابانی دست بزنند و نسبت به عاملین آن فاجعه خونین ابراز تنفر و انزجار نمایند! هیات حاکمه که گویا از اراده جدی حاج آقا روح الله و روحانیت مبارز به ادامه مبارزه پی برده بود، از برگزاری میتینگ و رژه در۱۷ دی امسال صرف نظر نمود. در مدتی کوتاه خبر التیماتوم دادن حاج آقا روح الله و عقب نشینی رژیم در سراسر کشور منتشر شد و باعث امید تازه دربین مبارزین و هواداران گردید. به تدریج مردم را متوجه حاج آقا روح الله و شیوه رهبری شجاعانه ایشان گردانید. کسانی که از اقصی نقاط کشور به قم می آمدند. می گفتند همه جا صحبت از حاج آقا روح الله، این سید ناشناخته برای مردم است. پس از این عقب نشینی دولت و روزنامه های وابسته به دولت تبلیغات جدیدی را علیه روحانیت آغاز کردند. رسانه های وابسته به دولت تلاش می کنند عقب ماندگی هاو بد بختی هاو نابسامانی های کشور را به گردن روحانیت و اسلام بیندازند. حاج آقا روح الله برای مقابله با این نیرنگ دستگاه، از علمای بزرگ دعوت کردند و با آنها به گفتگو نشستند. حاصل این گفتگوها و نشست ها، اعتراض دسته جمعی و واکنش شدید در برابر تبلیغات موذیانه رسانه های وابسته به دولت بود. یکی از اقداماتی که اثر بازدارندگی زیادی داشت، سخنرانی خطیب فرزانه و دانشمند حضرت حجت الاسلام محمد تقی فلسفی در مسجد اعظم قم بود. با هم بخشی از این سخنرانی کوبنده را مرور می کنیم: « … اخیراً جسته و گریخته دیده و شنیده می شود که زمزمه های مرموزی در بعضی جراید و مطبوعات داخل، علیه اسلام و روحانیت آغاز گردیده و تمام بدبختی ها، عقب ماندگی ها و نابسامانی های کشور و ملت ایران ـ که براثر خرابکاریهاو بی لیاقتی های دولت ها و زمام دار آن پدید آمده است ـ به پای روحانیت گذاشته شده و علما و روحانیون را سد راه پیشرفت، ترقی و اصلاحات معرفی می کنند که پیداست اینگونه حملات و سمپاشی ها با تحریک دستهای مرموز می باشد که مدتها است در پی ضربه زدن به استقلال کشور می باشند و هر روز علم شنگه ای به پا می کنند. علما و مراجع عظام، از دولت می خواهند که جلو این نغمه های شوم و ناموزون را بگیرد و از تجاوز به حریم روحانیت جلو گیری به عمل آورد. اگر می گوید مطبوعات در درج اینگونه مقاله ها آزادند، پس باید که حرف های علما و روحانیون نیز در این مطبوعات درج گردد تا روشن شود که چه کسانی مانع پیشرفت و ترقی هستند و مملکت را به خرابی و بدبختی کشانیده و می کشانند؟ روحانیت می پرسد: آیا شما خواستید فضا را تسخیر کنید، کرات را فتح نمائید و به کهکشان ها بالا بروید روحانیت سد راه شما شد؟ خواستید کارخانجاب تأسیس کنید، ذوب آهن وارد کنید، هواپیما بسازید، برای بیکاره ها، بیچاره ها و مردم برهنه و گرسنه فکری کنید و فقر و بیسوادی را ریشه کن سازید، روحانیت مانع شد؟! آیا خواستید فقر و بیسوادی را ریشه کن سازید، روحانیت مانع شد؟! آیا خواستید به عمران و آبادی بپردازید، درمانگاه و بیمارستان بسازید، دانشگاه و آموزشگاه تأسیس کنید، پل، جاده و سد بنا کنید، روحانیت نگذاشت؟ چه قدم اصلاحی برداشتید یا خواستید بردارید که روحانیت سد راه شما شده است؟! آقایان علما و مراجع عظام رسماً از من خواسته اند در اینجا به دولت اتمام حجت نمایم که اگر جلو این تبلیغات مسموم که در مطبوعات می شود گرفته نشود و به روحانیت اجازه رد و پاسخگویی نیز داده نشود، ناچار مبارزاتی را که یکماه و خورده ای پیش داشته اند از سر خواهند گرفت و حقایق را به گوش عموم رسانیده از روی خیانتهائی که به این مملکت شده و می شود پرده برخواهند داشت». این سخنرانی شدیداللحن آقای فلسفی در مسجد اعظم قم با حضور هزاران نفر از مردم قم و زوار شهرستان های مختلف که به قم آمده بودند، در مرکز و شهرها و محافل بسیار اثر گذار بود و بحث های تازه ای درمیان مردم و مبارزین آغاز نمود. همه جا صحبت از فلسفی و حاج آقا روح الله و شجاعت این دو روحانی در برابر هیات حاکمه بود. مردم به تدریج آماده حضور در تظاهرات خیابانی می شدند و گوش به زنگ صدور فرمان از سوی حاج آقا روح الله بودند. رژیم که در پشت پرده خود را برای پیاده کردن «انقلاب سفید» که از سوی کندی ریئس جمهور آمریکا دیکته شده بود آماده می کرد، نمی خواست قبل از آمادگی کافی با روحانیت و مبارزین اسلامی درگیر شود بدین لحاظ برای پیگیری از بحران تازه و رفع سوء تفاهمات معاون نخست وزیر را به قم اعزام نمود. او در ملاقات با بعضی از علمای قم از نوشتجات بعضی روزنامه ها اظهار تاسف کرده و اطمینان داد که دولت موضوع را جداً تعقیب خواهد کرد و دیگر اجازه نمی دهد قلم های سخیف و آلوده علیه روحانیت بکار افتد. لکن طولی نکشید که شاه شخصاً وارد مبارزه علیه روحانیت و اسلام شد و رفراندم برای «انقلاب سفید» را اعلام نمود. بیداری در ایران اگر بخواهیم تاریخ انقلاب ایران و مبارزات را بررسی کنیم، حداقل از عصر مشروطه، از مسائل قابل مطرح در ارتباط با آن قضیه بیداری در اروپا بعد از رنسانس و شیوع آن در کشورهای جهان سوم و کشورهای اسلامی می باشد. تجدد تحت عنوان تمدن بعد از رنسانس در اروپا مشخصاً از فرانسه و آلمان آغاز شد و به دوره صنعتی رسید. در آن ایام مکتب کاتولیک به عنوان مکتب مطلقی که بیشترین نفوذ را در بین مردم داشت دورانی را بوجود آورد که دوران تاریک تاریخ اروپا به آن نسبت داده می شود. تسلط کشیش ها و پاپ ها بر تمام زوایای زندگی بشر و حکومت دینی و اخروی آنها موجی از نارضایتی را به دنبال داشت که باعث پیروزی جنبش پروتستان شد. جنبش پروتستان در حقیقت اعتراض به آن نقاط تاریک مذهب کاتولیک که دوران سیاه اروپا را بوجود آورد. این واقعه با همین تفکر وارد کشورهای اسلامی و جهان سوم شد. بسیاری از این کشورها سنی مذهب هستند. علما اهل سنت درحقیقت تابع و همراه دولت هستند. حقوق و مواجب آنان از طرف دولت تهیه و پرداخت می شود و به این علت به حکومت وقت وابسته هستند و در جهان تسنن علما و روحانیت در برابر دولت قرار نمی گیرند و تا به حال قرار نگرفته اند. بدین ترتیب وقتی دولت ها در برابر حکومت های استعمارگر تسلیم می شوند، روحانیت هم تسلیم می شود. اما در کشورهای شیعه مذهب قضیه عکس آن است. در دنیا ایران تنها کشوری است که پیرو مکتب اهل بیت و تشیع است. استعمار گران هنگام ورود به ایران ـ غافل از این قضیه ـ با همان حربه و ابزارهایی که بردیگر کشورهای اسلامی تسلط یافتند، شروع به فعالیت کردند. اما روحانیت شیعه هیچ وقت تسلیم استعمار و قراردادهای تحمیلی آنان نشدند و همیشه علیه حرکت های استعماری بویژه، مخالفت شدید خود را اعلام کرده و دولت را مجبور به عقب نشینی کردند. در گام نخست روحانیت جلوی تاراج منابع ملی و اقتصادی را گرفتند و نمونه این قبیل حرکت ها در قراردادهای قاجار با اروپا بسیار زیاد است که قرارداد رژی و امتیاز تنباکو نمونه بارز آن است. میرزا رضای شیرازی، عالم شیعی، بعد از انعقاد قرارداد، استفاده از تنباکو را حرام اعلام کرد: (الیوم استعمال تنباکو در حکم محاربه با امام زمان است) و به موجب این تحریم مصرف توتون در درون دربار هم منع شد. حتی زمانی که ناصرالدین شاه به مستخدمش دستور داد تا قلیان بیاورد، مستخدم گفت مگر نمی دانید که میرزا تنباکو را حرام اعلام کرده و استعمال آن محاربه با امام زمان است.

درباره ی admin2

همچنین ببینید

ناگفته های محمد هاشمی از انقلاب اسلامی ایران

معرفی کتاب خاطرات محمد هاشمی   کتاب حاضر مجموعه‌ای از خاطرات محمد هاشمی، از شخصیت‌های …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *